بیا تو ببین چه خبره؟
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, توسط ابوالفضل نجاتی |

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،
که یکی بود ، دیگری هم بود .
همه با هم بودند .
و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .
از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست .
 هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما .
 و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .
هنر نبودن دیگری





تورا دختر خانوم می‌نامند مضمونی که جذابیتش نفس‌گیر است…

دنیای دخترانه تو نه با شمع و عروسک معنا پیدا می‌کند و نه با اشک و افسون.


اما تمام این‌ها را هم در برمی‌گیرد…


تو نه ضعیفی و نه ناتوان، چرا که خداوند تو را بدون خشونت و زورِ بازو می‌پسندد.


اشک ریختن قدرت تو نیست، قدرت روح توست .
 


نظرات شما عزیزان:

مهسا.......
ساعت17:24---9 مرداد 1392
وااااااااااااااااااااااای عااااااااااااااااااااالی بود خیلی خوشگل بود بابا

سارا
ساعت23:06---3 ارديبهشت 1392
آرام شده ام

مثل درختی در پاییز

وقتی تمام برگ هایش را

باد برده باشد!


علی
ساعت20:41---18 فروردين 1392
دوست خوبم سلام

دوست دارید درآمد عالی داشته باشید؟؟؟

با عضویت در سیستم پارس پا می تونید از تک تک بازدید کننده های وبلاگتون درآمد داشته باشید.

به محض گذاشتن کد سیستم پارس پا در وبلاگتان می توانید کسب درآمدتان را شروع کنید .

برای اطلاعات بیشتر روی لینک وبسایت کلیک کنید


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.